من و کیانا
نمی دونم بقیه مامانا (مثل خاله مریم مامان پندار) چه جوری وقت می کنند بنویسند. کیانای من که همیشه بیداره و اون چند ساعتی هم که می خوابه منم و کلی کار! تازه بعضی وقتا هم تا کامپیوتر روشن میشه بیدار می شه و دیگه نمی ذاره بنویسم. اینه که کمتر میام. اما میام!! اول چند تا عکس: (قربون دستای عمود بر همت برم من) دختر گلم! دوباره 3 شب پیش بی قرار شده بودی و گریه می کردی. (بهتر بگم: دخترم دلش درد می کرد و با مامانش با هم گریه می کردند!) دیگه دلم آروم نداره وقتی گریه می کنی. تازگی ها اشکت هم در میاد و اون وقته که منم باهات گریه می کنم! اون شب بیقراریت که کل ساختمون از صدای گریه ت می لرزید مامان کیان برات عرق نعنا آورد. بیچاره ماهان (دادا...
نویسنده :
مامان کیانا
15:51